سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات تازه کتابدار

سلام...

 

سلام

تازه کتابدار شدم.

حالا می خواهم اینجا خاطراتم را بنویسم تا بقیه هم بخوانند.

*****

یکی از مسائلی که در این مدت اصلا نتوانستم با آن کنار بیایم، گرفتن پول جریمه و پول بابت کتاب های درسی است و خوب با توجه به اینکه در ریاضی به شدت ضعیف هستم برای کوچکترین محاسبه هم به ماشین حساب نیاز دارم. حالا بماند بعضی ها که چانه می زنند و تخفیف می خواهند و باید جوری با آنان کنار آمد که در حق بقیه ظلمی نشود و ...  نمونه چند روز پیش بود که آقایی کتاب های دخترش را بعد از یک ماه تأخیر، پس آورده بود و با تخفیفی که به او دادم، باید چهار هزار تومان جریمه می داد. وقتی که مبلغ را با شرمندگی و احترام گفتم، پدر زحمتکش مرتب اسکناس های دو تومانی اش را جلویم می شمرد و می گفت: خانم باور کن می خوام برم نون بخرم، پولی برام نمی مونه... لحظه ای ماندم که آقا می خواهد چند نان بخرد! من خودم 12 هزار تومان از پول هایش را شمردم.

یا امروز که خانمی آمده بود تا کتاب های درسی را تحویل دهد. داشت می رفت که صدایش کردم و متذکر شدم که بابت این کتاب ها باید 200 تومان ناقابل لطف نمایند. بعد از گشاد و تنگ شدن حدقه چشم هایش، گفت: مشکلی نیست ... بفرمایید... و بعد یک اسکناس سبز رنگ ده هزار تومانی جلوی خودم دیدم. خنده ام گرفت. نگاهش کردم. با اطمینان خاصی در چهره اش منتظر بقیه اش بود. انگار که می گفت ...

بماند که انگار چه می گفت. خدا کند روزی برسد که کتابدارها  از مراجعان پولی طلب نکنند!