سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات تازه کتابدار

عشق روباتیک

 

اولین هفته کارم برای اولین بار دیدمش. خیلی اهل حرف زدن نبود. عضو بخش کودکان بود. با یکی از فامیلاش اومده بود تا درباره روباتیک کتاب ببره. بعد از چند روز دوباره اومد و کتاب جدید درباره روباتیک می خواست و اصرار داشت تا سی دی کتابا رو هم بهش بدم. بهش گفتم که چون سی دی هامون فهرست نشدند نمی تونه امانت ببره. خیلی خورد تو ذوقش...

امروز بعد از سه هفته اومد کتابخونه. کتاباشو پس آورده بود و باز هم اصرار داشت برای بردن سی دی. کتاباش تأخیر داشت بعد از سوال پرسیدن فهمیدم که موقع بازی فوتبال می خواسته تکل از پشت بزنه که پاش ضرب می خوره و دو هفته ای بسته بوده. وقتی اصرارش رو برای بردن سی دی دیدم، به همکارم گفتم و همکارم گفت که می تونیم براش رایت کنیم. 

بعد از رایت سی دی رفتم داخل بخش کودکان تا سی دی رو بهش بدم. ازش پرسیدم:«روباتیک دوست داری؟» گل از گلش شکفت! سرش رو تکون داد که یعنی آره. بهش اسم مراکزی رو گفتم که تو سطح شهر وجود دارند برای آموزش روباتیک. آدرسشون رو بلد بود. گفت:«من خودم دوره روباتیک رفتم اما پیشرفته نبوده. اونجایی که شما میگید کار خاصی نمی کنند فقط قطعات رو سرهم می کنند... من می خوام برنامه نویسی رو یاد بگیرم. این کتاب خیلی سخته، برنامه هایی  رو  که گفته می نویسم اما هیچی نمیشه گفتم شاید سی دی اش کمکم کنه... جایی که قبلا می رفتم گفتند که نمی تونم دوره پیشرفته شرکت کنم.» دلیلش رو پرسیدم.

-« گفتند چون روباتی براشون درست نکردم. این همه از خودم قطعه سر روباتاشون گذاشتم، روبات مسیریابشون رو درست کردم اما گفتند که قبول نیست...»

معلوم بود خیلی دوست داره که درباره علاقه اش با کسی حرف بزنه. رفتنش رو  نگاه می کردم و با خودم می گفتم که ای کاش از روباتیک سردرمیاوردم تا بهش کمک می کردم...

عید فطر مبارک.